حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم این وبلاگو واسه همه بروبچ طراحی کردم.امیدوارم خوشتون بیاد.نظر بزارین تا با کمک هم مشکلات وبلاگو رفع کنیم.
با تشکر بهزاد درباره وبلاگ صفحات وبلاگ
جام: در حالی که مدرن ترین لامپها به سختی یک سال دوام می آورند این لامپ هنوز بعد از 130 سال در حال درخشیدن است. موضوع مطلب : خبرگزاری ایسنا: آیات عظام مکارم شیرازی، سبحانی، نوریهمدانی و علوی گرگانی نظر خود را در خصوص راهاندازی سرویس مکالمه تصویری در نسل سوم اپراتورهای تلفن همراه اعلام کردند. موضوع مطلب : زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟ شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت : چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم و آن زن گفت :کمی صبر کن نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!! شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم موضوع مطلب :
گفتم چرا انقلاب کردید؟
گفت انقلاب کردیم تا شاه و شاهزاده نداشته باشیم گفتم حال که آقا و آقازاده داریم ! گفت انقلاب کردیم تا سیاست مان دینی شود گفتم حال که دینمان سیاسی شد ! گفت انقلاب کردیم تا اقتصادمان انسانی شود گفتم حال که انسانیتـمان اقتصادی شد ! گفت انقلاب کردیم تا خیابانـهایمان شریف شوند گفتم حال که شرافتمان خیابانی شد! گفت انقلاب کردیم تا رنگ آزادی را ببینیم گفتم حال که اسارت رنگ شده را دیدیم ! گفت انقلاب کردیم تا درد هایمان درمان شوند گفتم حال که درد بی درمان گرفتیم! گفت اشتباه کردیم !!!!!!!! گفتم دیگر دیر شده ...! موضوع مطلب : خبرگزاری فارس: اتفاقات دیروز مجلس از دیگاه طراحان بر دلالان هم تاثیر میگذارد. محمود احمدینژاد و علی لاریجانی روز گذشته در صحن علنی مجلس شورای اسلامی علیه یکدیگر افشاگری کردند که این مساله از دید طراحان به اقتصاد ربط داده شده است. موضوع مطلب : خبرگزاری فارس: هیچ پیامی را با پیوست Invitation FACEBOOK باز نکنید.
بر اساس اعلام شرکت مخابرات استان زنجان مشترکین هیچ پیامی را با پیوست Invitation FACEBOOK باز نکنند. Invitation FACEBOOK یک ویروس است که یک مشعل المپیک را باز میکند و تمام Hard disc کامپیوتر شما را میسوزاند. این ویروس را از طریق کسی که در دفترچه آدرس دارید، دریافت می کنید. اگر ایمیلی با عنوان Invitation FACEBOOK دریافت داشتید که دوستی آن را برای شما ارسال کرده است، آن را باز نکرده و بلافاصله پاک کنید. بر اساس گزارش CNN این یکی از بدترین ویروسها است. اخیرا ویروسی کشف شده که مایکروسافت آن را یکی از مخربترین ویروسها طبقهبندی کرده است. این ویروس یک اسب تروا است که خواستار نصب یکadobe flash plug-in است و هنوز هیچ اصلاحی برای این نوع ویروس نیست. این ویروس خیلی راحت Zero Sector of the Hard Disc را از بین میبرد، جائیکه اطلاعات حیاتی برای کارکرد آن است سالم میماند. بر اساس سایت SNOPES این ویروس صحت دارد. موضوع مطلب :
POP موضوع مطلب : اگر «شما» نویسنده این آثار هستید، لطفا عصبانی نشوید. لبخند بزنید و به خواننده هایی فکر کنید که با خواندن نوشته هایتان لبخند می زنند و در دل تحسین تان می کنند. موضوع مطلب : روزگارنو: پیرمرد با ژاکت نازک و کفش ورزشی پاره به فروشگاهی مراجعه کرد تا راهی به رهایی از سرما پیدا کند؛ اما اگر افسر پلیس نبود، شاید سر از زندان در می آورد!
پیرمرد می گفت من نمی خواهم به زندان یا بیمارستان بروم، فقط سردم است. صندوقدار به او 20 دلار داد، اما وی نپذیرفت.
بنا بر این گزارش، در این حین، وقتی افسر پلیس به او نزدیک شد، شاید پیرمرد ترسید؛ اما بر خلاف انتظارش، پلیس شماره پایش را پرسید... و سرانجام نیکوکاری این افسر، پیرمرد را از یخ زدن در شبی سرد نجات داد.
موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
|
|