سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
این وبلاگو واسه همه بروبچ طراحی کردم.امیدوارم خوشتون بیاد.نظر بزارین تا با کمک هم مشکلات وبلاگو رفع کنیم. با تشکر بهزاد
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


من پسری هستم فوق العاده فعال.پر انرژی و سعی میکنم خاکی باشم.دوست دارم همه رو از خودم راضی نگه دارم.دوستون دارم هم وطنای من

اصل خبر: از هفته آینده، پرداخت الکترونیکی کرایه تاکسی به صورت آزمایشی در یکصد تاکسی تهران آغاز می‌شود. آقای میثم مظفر، مدیرعامل سازمان مدیریت و نظارت بر تاکسیرانی تهران با اعلام این خبر افزودند که در این طرح، 90 تاکسی خطی و ون به صورت «آفلاین» و 10 تاکسی ویژه به صورت «آنلاین»، خدمات پرداخت الکترونیک را ارائه خواهند داد. در روش آفلاین، از کارت مترو و اتوبوس استفاده می‌شود، در حالی که در روش آنلاین از کارت‌های بانکی متصل به شبکه شتاب نیز می‌شود استفاده کرد.

بسته پیشنهادی: از آنجا که نگارنده نیز خود به نحوی از انحاء و به اندازه خودش یک مسافر تاکسی صاحب‌نظر به حساب می‌آید؛ فلذا ضمن استقبال شدیداللحن از طرح پرداخت الکترونیکی کرایه، رهنمودهای ارزنده خود را به اجمال عرض می‌کنم:

1 پرداخت سه‌گانه: علاوه بر پرداخت الکترونیکی آنلاین و آفلاین، به نظر ما بهتر است که یک پرداخت «آخلاین» هم به سیستم اضافه شود. مخصوص تاکسی‌های آژانس و دربستی که وقتی کرایه را می‌گیرند، آخ مسافر در می‌آید.

2 استفاده از دسته‌چک: سازمان تاکسیرانی فقط به روش الکترونیکی برای پرداخت کرایه نباید اکتفا کند. کسانی که دسته‌چک و عادت به چک کشیدن هم دارند، باید بتوانند کرایه خود را به صورت کشیدن چک پرداخت نمایند. چرا باید زمینه‌های استفاده از چک محدود باشد؟ فوقش چک مسافر برگشت می‌خورد که خب چیز تازه‌ای نیست. این مورد هم روی سایر موارد برگشتی چک!

3 گرو گذاشتن سند: حالا آمدیم و مسافری، نه کارت بانکی داشت و نه دسته چک؛ ولی در عوض ملک تجاری یا مسکونی خوبی داشت. خب باید بتواند سند آن را نزد راننده تاکسی به گرو بگذارد تا هر وقت که پولی داشت و کرایه‌اش را پرداخت، بیاید سازمان تاکسیرانی، سند منگوله‌دارش را پس بگیرد. این امانت چند روزی نزد ماست!




موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - چهارشنبه 91 بهمن 12 :: 10:51 صبح

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$$_____________________________$$
$$_________$$$$$$$$$$__________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$___________$$$$$$____________$$
$$_________$$$$$$$$$$__________$$
$$_____________________________$$
$$_____________________________$$
$$______$$$$$_______$$$$$______$$
$$____$$$$$$$$$___$$$$$$$$$____$$
$$___$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$___$$
$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___$$
$$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$
$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$______$$
$$________$$$$$$$$$$$$$________$$
$$__________$$$$$$$$$__________$$
$$___________$$$$$$$___________$$
$$____________$$$$$____________$$
$$_____________$$$_____________$$
$$______________$______________$$
$$_____________________________$$
$$_____________________________$$
$$___$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$___$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$_________$$$$$_____$$
$$_____$$$$$$_______$$$$$$_____$$
$$______$$$$$$_____$$$$$$______$$
$$________$$$$$$$$$$$$$________$$
$$__________$$$$$$$$$__________$$
$$_____________________________$$
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$




موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - شنبه 91 بهمن 8 :: 2:45 عصر

به گزارش تابناک، رضا ساکی در بخش «طنز روز» خبرگزاری ایسنا نوشت:
 
به‌راستی اگر دانش‌آموزی در حیاط مدرسه لیز بخورد، مقصر کیست؟
وزیر آموزش و پرورش (حاجی بابایی) چندی پیش خطاب به دانش‌آموزانی که در هوای سرد حیاط مدرسه برای شرکت در مراسم هوای پاک ایستاده بودند، گفت: مواظب باشید پای‌تان لیز نخورد یا دچار سرماخوردگی نشوید، چرا که این‌جا هر اتفاقی که برای شما بیافتد، یقه ما را می‌گیرند !
 
لیز خوردن دانش آموزان
 
به رغم گذشت چند روز از این اظهارنظر، رسانه‌های جهان همچنان به بازتاب‌های این خبر می‌پردازند. به‌راستی اگر دانش‌آموزی در حیاط مدرسه لیز بخورد، مقصر کیست؟ به برخی از اظهارنظرها توجه کنید:
 
رییس مرکز آتش‌نشانی: مقصر اصلی کارخانه‌های تولید کفش هستند! ما در زمستان به دفعات گزارش‌هایی درباره‌ی لیز خوردن مردم داریم. حتا یک بار پیرمردی لیز خورده بود و افتاده بود توی پروژه‌ی در دست ساخت مترو و سه ساعت طول کشید تا نجاتش بدهیم. دانش‌آموزان هم باید کفش مناسب فصل بپوشند و شهرداری باید بر کفش دانش‌آموزان نظارت کند و اگر نکند، مقصر است.
 
رییس کارخانه‌ی کفش‌سازی: به ما چه؟ ما هزار نوع کفش تولید می‌کنیم. شاید دانش‌آموزی کفش تابستانه به پا کند و لیز بخورد. آموزش و پرورش باید حیاط کلاس را نمک‌پاشی کند تا کسی لیز نخورد. به ما چه؟
 
یک پزشک: طبعا اگر دانش‌آموز بیماری به مدرسه برود و اولیای مدرسه خبردار نشوند و آن دانش‌آموز ویروس را انتقال بدهد، مقصر در سرماخوردگی دانش‌آموزان آموزش و پرورش است!
 
دبیرکل سازمان ملل متحد: آیا لیز خوردن و سرما خوردن دانش‌آموزان در ایران امری طبیعی است؟
 
حقوق‌دان: از وقتی دانش‌آموزی وارد مدرسه می‌شود، تمام مسؤولیت او با اولیای مدرسه است. آموزش و پرورش خود را از زیر بار مسؤولیت کنار نکشد!
 
یک حقوق‌دان دیگر: فقط قانون می‌تواند یقه‌ی کسی را بگیرد! اما اگر جز قانون کسی یقه‌ی وزیر را بگیرد، ایشان می‌توانند شکایت کنند!
 
یک حقوق‌دان دیگر: از وقتی دانش‌آموز از مدرسه خارج می‌شود، مسؤولیت‌اش با شهرداری است!
 
شهرداری: به ما چه؟ مگر این‌ها خانواده ندارند؟
 
یک ناظم: بچه‌ی دست‌وپا‌چلفتی که لیز بخورد، به درد مدرسه‌ی ما نمی‌خورد!
 
یک معلم: بچه‌ها لیز هم می‌خورند!
 
یک دانش‌آموز: آقا اجازه وقتی شما ما را در هوای سرد نگه می‌دارید تا حرف‌های شما را می‌شنویم، اگر سرما بخوریم، خب تقصیر شماست دیگر!
 
بابای مدرسه: من فقط مسؤول درنرفتن بچه‌ها از مدرسه هستم.
 
اوباما: بابت لیز خوردن دانش‌آموزان در ایران نگران‌ایم!
 
کارشناس آموزش و پرورش: مشکلات آموزش و پرورش ما چیز دیگری است!
 
وکیل دادگستری: بعید می‌دانم اگر اتوبوس مدرسه توی راه پنجر بشود، به وزیر آموزش و پرورش ربط داشته باشد!
 
یک وکیل دیگر: اگر خدای نکرده چپ بکند، چه؟
 
واحد مرکزی خبر: سالانه 900 میلیون دانش‌آموز آمریکایی در مدارس لیز می‌خورند و می‌میرند!

 
منبع : تابناک به نقل از ایسنا




موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - پنج شنبه 91 بهمن 6 :: 8:22 عصر

یا سلام خدمت عزیزایی که از وبلاگ من بازدید کردن و دوستان گلم.

من شنبه امتحاناتم شروع میشه و روز 11 ماه آینده تموم میشه.

تو این مدت من پست جدید نمیزارم

دوست دارم وقتی دوباره بر میگردم با نظرات سازنده شما وضعیت وبلاگ رو بهتر کنم.

نظرات شما روی چشم من جا دارن و مطمئن باشد حتما تاثیرشون میدم تو وبلاگ

در مورد قالب و متن و موضوع و ... نظر بدید.

به زودی بر میگردمگل تقدیم شما

دوستون دارمگل تقدیم شما




موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - چهارشنبه 91 دی 28 :: 11:29 صبح

مرور خاطرات همیشه برایمان زیبا بوده، حتی اگر بدانیم تمام روزهایی که گذراندیم خوب نبوده است.

شاید اصلا چیزی نباشد که باعث خوشحالی یا افتخارمان شود اما هرچه که باشد زیر زبان‌مان مزه خوبی دارد.

چیزی نزدیک به ملس بودن یک خورش فسنجان وقتی که صاحب‌خانه نمی‌داند خورش مورد علاقه‌ات را شیرین می‌خوری یا ترش!

برای نوستالژی بازها سفر به دوران کودکی و سرگرمی با کارتون‌های زیبای تلویزیونی که نسبت به دوران کنونی اثرگذاری به مراتب بیشتری روی ذهن بچه‌ها داشت، یک اتفاق ویژه است.

حالا بسیاری از بچه‌های 30-20 سال قبل در هر محفل خودمانی با مرور خاطرات خود از آنچه در کودکی از طریق جعبه جادو دیدند یاد می‌کنند.

در این میان آنهایی که دقیق‌تر کارتون‌ها را دیدند و به خاطر سپردند با توجه و ریزبینی به جزئیات این کارتون‌های جذاب سؤال‌های بامزه‌ای در پس ذهنشان نقش می‌بندد که شاید مرور برخی از آنها جالب باشد.


 

سندباد با آن شلوار گشاد چطور آنقدر سریع می‌دوید و چرا زیر جلیقه‌اش لباسی به تن نداشت؟

چرا هیچ‌وقت آن یکی چشم علی‌بابا را ندیدیم؟

چرا هیچ‌کس نفهمید شیلا که در واقع یک دختر بود تبدیل به کلاغی فضول و هشداردهنده شد؟


 

در انیمیشن هلندی «باربا پاپا» که گوینده با سرعتی باورنکردنی نام تمام اعضای خانواده را می‌گفت هرقدر که پسرهای خانواده مثل باربازو باربا برای به لحاظ ظاهری و کارهایی که انجام می‌دادند ویژه بودند.

چرا هیچ کس نمی‌توانست فرق دخترهای خانواده را از هم تشخیص دهد؟

شاید هم واقعا نقشی در پیش بردن داستان‌ها نداشتند!


 

در سریال کارتونی پینوکیو که با دوبله بی‌نظیر بارها تکرار شد دنبال پینوکیو یک جوجه اردک (جینا) و یک دارکوب کوچولو «روکو» راه افتاده به این شهر و آن شهر می‌رفتند.

این 2 موجود بامزه همیشه نقش هشداردهنده و مراقب پینوکیو را داشتند اما معلوم نبود در بعضی قسمت‌ها روکو کجاست و چرا از داستان محو می‌شد؟


 

حتما بل وسباستین را به یاد دارید.

آن پسربچه اسپانیایی که سگ سفیدش سه‌برابر خودش بود و همیشه با یک صدای خاص و تکراری دشمنان سباستین را می‌ترساند.

بل البته یک سگ ماده بود که یک توله کوچک داشت.

این سگ کوچولو که صدای بامزه‌ای هم داشت زیر گردن بل در یک کیف مخصوص نگهداری می‌شد اما با اینکه بل وسباستین در سفر بودند هیچ‌کس نفهمید فرزند بل کجاست و چه می‌کند؟


 

در کارتون پسر شجاع نام کاراکترها برای خودش دنیایی است.

مشخص بود که اسامی، با اسامی واقعی کارتون منافات دارد وگرنه همه می‌دانستند که روباه، روباه است و باید اسمی داشته باشد.

خرس مهربون، خرس قهوه‌ای و خانم کوچولو شاهکارهای دیگری بود که آن زمان برایمان سؤال به حساب نمی‌آمد اما حالا همه از هم می‌پرسند اگر اسم کاراکتر اصلی پسرشجاع نبود نام پدر او چه می‌توانست باشد؟


 

انیمیشن زیبای گوریل انگوری با دوبله فوق‌العاده مرحوم قطعه‌ای و اصغر افضلی را هم به یاد می‌آوریم اما همیشه این سؤال برایمان وجود داشت چطور گوریل 15متری که با دویدنش زمین می‌لرزید روی سقف یک ون کوچک می‌نشست و این ون با سرعت تمام‌  حرکت می‌کرد.


 

در خیلی از کارتون‌ها شخصیت اصلی دنبال مادرش بود.

هاچ زنبور عسل، چوبین که هیچ‌وقت مادرش را ندیدیم و کلی کارتون ژاپنی دیگر مثل دختری به نام نل.

اما در این آخری یک اتفاق سرکاری کل داستان را معطل خود کرده بود.

اینکه مادر نل جایی به نام پارادایس زندگی می‌کند و نل مجبور بود برای رسیدن به مادرش به اینجا برود غافل از اینکه چنین مکانی وجود ندارد و معنی این لغت بهشت است!




موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - یکشنبه 91 دی 25 :: 8:53 صبح
خبرآنلاین: چینی ها از کپی کردن اشیاء خسته شده و این بار یک شهر را کپی کرده و عین آنرا ساختند.

برج ایفل، تاق پیروزی و ویلاهای کاملا شبیه پاریس را می توانید در محله تیاندوچنگ نزدیک هانگژو پایتخت استان ژجیانگ ببینید و لمس کنید.

کمپانی املاک گوآنگشا از سال 2007 برای ایجاد جذابیت توریستی دست به ساخت این پروژه زده است. هدف اصلی از این پروژه لذت بردن از فرهنگ اروپایی بدون سفر به اروپا توسط چینی های علاقمند تعریف شده است. پروژه در 19 کیلومتر مربع در عرض 5 سال ساخته شده است.

تصاویری از پاریس تقلبی؛ ساخت چین!

لو شیائوتیان مدیر پروژه می گوید اغلب سمبل های فرهنگس پاریس در این پروژه در نظر گرفته شده است و 10 هزار نفر می توانند در پاریس چینی زندگی کنند.

همچنین اینجا را ساخته اند تا تازه ازدواج کنندگان به جای رفتن به پاریس به این منطقه آمده و عکسهای یادگاری خود را اینجا بگیرند و لذت ببرند. باغ های کاخ ورسای و برج ایفل(108 متر ارتفاع)  و محله های سبک پاریس جذابیت های ویژه این منطقه است.

تصاویری از پاریس تقلبی؛ ساخت چین!

تصاویری از پاریس تقلبی؛ ساخت چین!

تصاویری از پاریس تقلبی؛ ساخت چین!



موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - یکشنبه 91 دی 25 :: 8:48 صبح

تولید پراید با ویژگی هایی که ما در ایران آن را می شناسیم تا سال 2000 در کره و توسط کیاموتورز ادامه داشت تا اینکه کیا، ریو را برای رقابت را فورد فوکوس و فولکس گولف به بازار عرضه کرد.

درحالیکه بر خلاف نظر مسوولان شرکت سایپا مردم هم چنان تولیدات این شرکت را با نام پراید می شناسند، کارخانه سازنده پرایدهای اولیه و درحالیکه دگرگونی بنیادی در طراحی و کیفیت ان ایجاد کرده است، هرگز نام دیگری برای آن انتخاب نکرده است.

 ،مسوولان شرکت سایپا می گویند خودرویی که این شرکت تولید می کند و نام تجاری پلتفرم آن X100 است دیگر پراید نیست و باید مردم اسامی جدید را برای این خودروها به کار برند.

تاریخچه پراید و اصلیت آن را دیگر کمتر کسی است که نداند اما شاید کمتر افرادی باشند که بدانند پراید هنوز در کره جنوبی تولید می شود؛ با همین نام اما با وضعیتی متفاوت تر از آنچه در ایران می گذرد.

تولید پراید با ویژگی هایی که ما در ایران آن را می شناسیم تا سال 2000 در کره و توسط کیاموتورز ادامه داشت تا اینکه کیا، ریو را برای رقابت را فورد فوکوس و فولکس گولف به بازار عرضه کرد.

تفاوت پراید در ایران و کره جنوبی! +عکس
(پراید تولیدی سال 2005)


ویژگی پراید های اولیه هم این بود که از یک موتور 1100 تا 1300 سی سی کاربوراتی بهره می بردند تا اینکه در راستای استانداردهای اروپا به انژکتوری تغییر یافتند.

سال 2005، انقلاب جدی در موتورهای کیا رخ داد به گونه ای که موتور این خودرو به 1400 سی سی تغییر یافت. سیستم دنده آن اتومات شد و قیمت آن هم به بالای 11 هزار دلار رسید. در سال 2006، باز هم تغییرات ادامه یافت تا اینکه موتور 1500 سی سی آن هم به بازار آمد. نوع سوخت آن به دیزل تغییر یافت اما قیمت آن همان شد که بود.

تفاوت پراید در ایران و کره جنوبی! +عکس


این خودرو در سال های بعد هم از تغییرات مصون نماند. کیا تغییرات جدی روی این خودرو اعمال کرد. در مدل های بعدی موتور این خودرو با ظرفیت 1400 سی سی عرضه می شدند.

تفاوت پراید در ایران و کره جنوبی! +عکس


در سال 2010 باز هم تغییرات کاربردی در طراحی و قابلیت های پراید از سوی شرکت کره ای اعمال شد. موتور آن 1600 سی سی شد و سوخت آن هم در دو نوع بنزینی و دیزلی قابل انتخاب بود.

تفاوت پراید در ایران و کره جنوبی! +عکس
(پراید تولیدی سال 2011)


تغییرات در سال های بعد هم ادامه یافت اما این تغییرات آنگونه هیبت پراید را متفاوت از آن نمونه اولیه کرد که شاید کمتر کسی باور کند این پراید همان پرایدی است که ما امروز در جاده های کشور می شناسیم تازه مسوولان کیا هیچ ادعایی در خصوص نام این خودرو ندارند اما خودروسازان داخلی اصرار دارند آنچه را که خود آنها نتوانسته اند تغییر دهند، خریداران تغییر دهند.

پراید در داخل کشور تا سال های اخیر، و البته آنگونه که پیداست، بنابر فشار بسیاری از نهادها برای ارتقای استانداردها، تغییراتی را به خود ندید. شرکت سایپا سپس روی به طراحی پروژه ای آورد تا بلکه از بار فشارها بر کیفیت این خودرو کم کند. نتیجه اگرچه مثبت بود و پراید واقعا تغییراتی به خود دید اما نه ظاهر و نه باطن خودرو تفاوت معناداری که بتوان نمونه آن را در آنچه شرکت کره ای صورت داده دید، مشاهده نمی شود.

نه موتور خودرو تغییر کرده و نه طراحی آن دگرگون شده هر چه هست همان است که بود. حتی در مدل سایپا111، به دلیل اینکه تنها درب هاچ بک آن تغییر کرده بود، عکس هایی که از این مدل موجود است تنها از نمای عقب بوده و جلو و داخل خودرو تفاوتی با مدل های دیگر نکرده است.

تفاوت پراید در ایران و کره جنوبی! +عکس
(پراید اولیه)

تفاوت پراید در ایران و کره جنوبی! +عکس



موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - شنبه 91 دی 24 :: 11:45 صبح

: چند سال قبل که داداشم کلاس اول بوده خانم معلمشون یه برگه به همه بچه ها میده و میگه امضا ولی رو بگیرین تا ببرمتون اردو . این داداش ما هم برگه رو میبره یه راست میده به بغال سر کوچه مون که اسمش ولی ا... بوده و میگه آقا ولی خانممون گفته اینو امضا کن میخوام برم اردو !!!

ایمان: کلاس اول دبستان بودم واولین برگه ی امتحان را گرفتم بعدازواردکردن نام برای واردکردن نام خانوادگی اسم همه ی اعضای خانواده رابه جای فامیلم واردکردم.

محمد ف: این خاطره ای رو که تعریف میکنم عین حقیقته...
اعتراف میکنم سوم دبیرستان که بودم از کتک زدن دانش آموز توسط معلم هامون و سوتی معلم ها مخفیانه فیلم میگرفتم،یه روز که قرار بود معلم تمرین های ریاضی رو نگاه کنه،یکی از بچه ها رو حسابی کتک زد من هم فیلم گرفتم،چند دقیقه بعد معلم رو دیدم که بالای سرم وایساده بهم گفت بیارش ببینم
(بخدا داشتم از ترس سکته میزدم)
دستمو بردم زیر میز که گوشی رو بهش بدم،بعد یهو گفت چیه باز هم تمرین ننوشتی؟؟
با خوشحالی گفتم:نه آقااااااا

مهدی: اعتراف منم اینکه همیشه با پسر عموم بازی یادم تو را فراموش کل می انداخیتم ی روزم که حواسم نبود من باختم منم که بی اعصاب پاشدم برم خونه دیگه تیک گرفته بودم سوار تاکسی شدم و تو فکر بودم که جبران کنم. تا کرایه رو دادم به راننده تاکسی یهو گفتم یادم تو را فراموش .

بهاره: یادم تازه تراول پنجاه هزار تومنی اومده بود من هم رفتم خرید وقتی می خواستم تراول رو به فروشند بدم شروع کردم به پشت نویسی کردن که یهو فروشنده گفت خانم برای بانک اینکارو انجام میدن نه برای اینجا وای که چقدر ضایع شدم

حسن شیرازی: اون روز هر جای دانشکده پا میذاشتم احساس میکردم دوست داشتنی شدم .از پله های بخش زبان بالا رفتم دیدم دخترا از پله اول تا آخر نگام میکنن.راستشو بخواین ذوق زده شده بودم.باورم شد بخاطر تیپ متفاوتی(شلوار مشکی و پیراهن سفید نو) بود که زده بودم.
یه گل پسر از دور با لبخند به من نزدیک شد.سلام کرد و تو گوشم گفت:« ببخشید مثل اینکه یه پرنده پشت پیرهنتون رو کثیف کرده...»
حالا برگردین 10 دقیقه قبل.
با دوستم زیر درختای چنار پاییزی دانشکده نشسته بودیم و من میگفتم فصل پاییز با قارقار کلاغا واقعا" دل انگیزه.در وصف کلاغ و پاییز خیلی چیزا گفتم.
بعد از ماجرا همون اندازه به کلاغا فحش دادم.

شادی: چند وقت پیش رفته بودیم یه cd کارتون برای پسرمون گرفته بودیم، اومدیم خونه دیدیم دوبله شده نیست! گذشتو یه روزه دیگه با هم رفتیم cd بخریم . پسرم cd پت و مت رو انتخاب کردو داد به باباش. باباشم از تجربه ی قبلی ، بر گشت به فروشندهه گفت : آقا این دوبله شده است؟! آقاهه که کلا هنگ کرد . منم مونده بودم این سوال انیشتنی از کجا در اومد؟ فروشندهه با خنده گفت : آقا، پت و مت که دیالوگ نداره!!!!

محسن: یادش بخیر. توی یکی از شرکت های معروف شکلات و تنقلات (که همه میشناسن) از طرف دفتر مرکزی چندتا بازرس فرستاده بودن شعبه مشهد برای سرکشی از اوضاع شعبه مون. یکی از موارد بازرسی تست عدم اعتیاد بچه ها توی خود شرکت بود...
یکی از بچه های شرکت اسمش سعید بود، گهگاهی شوت میزد. درهای شرکت رو بسته بودن و داشتن از بچه ها تست عدم اعتیاد میگرفتن. این سعید هم گیر داده بود که من روم نمیشه جلوی دکترا تست بدم باید در توالت رو ببندم... خلاصه با کلی اصرار در توالت رو بسته بود و با لیوانش رفته بود که گلاب به روتون پرش کنه. وقتی اومد بیرون، بازرس ها نامه اخراجش از شرکت رو نوشتن. آخه به جای دستشویی 1، ظرف رو پر از دستشویی 2 کرده بود!!!!!!!!!!

Elina: یه بار تو تاکسی پشت چراغ قرمز نشسته بودم شیشمم پایین بود یه دفه چشمم به راننده تاکسی ماشین بغلی افتاد که انگشتشو تا مچ تو دماغش فرو برده بود منم که اصلا حواسم به دوروبرم نبود با عصبانیت داد زدم نکنننننننننن
یهو دیدم صدای خنده ی بقیه مسافرا بلند شد
کلی خجالت کشیدم که اونطوری داد زدم
بیچاره راننده تاکسیه ماتش برده بودو از خجالت نمیدونست چیکار کنه

کاربر: وقتی که خیلی هوچولو بودم ها حدودا اول یا دوم دبستان که بودم داشتم برنامه کودک نگاه میکردم که مجریه گفت : بچه ها برا ما نقاشیاتونو بفرستین
منم یه نقاشی کشیدم بد نقاشیمو با کلی مکافاتو تا زدن از شیارای پشت تلویزیون اتداختم داخلو بعدش از اون روز به بعد همش برنامشو نگاه میکردم و منتظر بودم نقاشی منم نشون بدن اما هیچ وقت ندیدم
بعدا فهمیدم باید یه جور دیگه میفرستادمش

تبسم: یادمه وقتى هشت سالم بود و میفهمیدم دیگه پول چیه ،رفته بودیم خونه یکى از اقوام دور مامانم عید دیدنى،تو سفره هفت سین یک کاسه گنده پر 5تومانى طلایی رنگ(نمیدونم دیده بودین یا نه)بود
من هم در کمال سخاوت چند تا مشت برداشتم تو هر چی جیب داشتم ریختم که هیچى ،جیب برادر کوچیک تر و دختر دایی و پسر داییم رو هم که حدود3سالشون بود پر کردم و خلاصه کاسه تا نصفه خالى شد
چشمتون روز بد نبینه ،موقع خداحافظى دختر داییم از پله ها کله پا شد و ...
همه پولهاش ریخت رو زمین!من اومدم خیر سرم موضوع رو روبراه کنم که با دولا شدنم پولها از جیب جلو پیش سینه سارافونم سرازیر شد!
حالا تو این گیر ودار ،برادر پروفسورم هم دستش رو تو جیبش کرده بود و پولها رو در میاورد که:ببینین منم دارم از اینا!!!بدبخت صاحبخونه که مات و مبهوت بود هیچى،مامانم هم کم مونده بود غش کنه!
ابروى خانوادگیمون رو رسماً دادم هوا!

maha: اعتراف میکنم چند سال پیش رفتم یه پاساژ لباس مردونه برا همسرم یه پولیور بگیرم سرم پایین بود بیشتر ویترینارو نگاه میکردم جلوی هر مغازه هم چند تا از این مانکنا گذاشته بودن ازدور رنگ یه لباسه توجهمو جلب کرد با عجله رفتم جلو بی اختیار بلوزو گرفتم کشیدم جنسشم ببینم که یهو دیدم تکون خورد سرمو که گرفتم بالا (چشمتون روز بد نبینه)دیدم فروشنده بوده ژست گرفته بود نمیدونم تو سقف دنبال چی میگشت؟!برگشت گفت بفرمایین؟حالا قیافه من هیچ شما جای من بودین جوابشو چی میدادین؟؟؟

کیمیا: اعتراف می کنم تو حیاط مادر بزرگم داشتم درس میخوندم خوابم رفت اتفاقا ظهرم بود.چشمتون روز بد نبینه فهمیدم یه چیزی تو صورتم داره تکون میخوره چیزی نبود جز جانور دوس داشتنی سوسک پریدم آن چنان جیغ زدم تمام همسایه ها از دیواراشون اویزون شده بودنو منو با 4چشم میدیدن حالا منو میگی داشتم از ترس سکته میکردم اونا با اون چشاشون منو کشتن در اخرم دیگه یادم نمی یاد چون وقتی بیدار شدم تو بیمارستان بودم بیهوش شده بودم.
خیلی ابروم رفت هنوز که هنوزه منو بد نگاه می کنن.

شیما: اعتراف می کنم وقتی 11 ساله بودم با بچه های کوچه لی له بازی می کردیم یه روز وسط بازی یادم افتاد رو پشت بوممون چند تا تیکه سنگ مرمر دیدیم رفتم رو پشت بوم از آپارتمان 4 طبقه سنگو پرت کردم تو کوچه سر یکی از پسرا شکست!!!!!!!!!بچه ها بهم خبر دادن منم رفتم تو خونه قایم شدم اما متاسفانه لو رفته بودم پسره با مامانش اومد در خونمون (آی در میزد)منم اصلا به روی خودم نمی آوردم واقعا فکر می کردم که مرتکب قتل شدم

حسن: منم اعتراف می کنم یبار با پسر همسایه مون دعوامون شده بود من یه لیوان آب برداشتم پسر عموم هم یه لیوان آرد, اول پسر عموم بعدشم من لیوانامون رو ریختیم رو صورتش, حالا قصدمونم چی بود نمی دونم. ولی وقتی با مامانش اومد در خونمون کلی خمیر از موهاش آویزون بود

رها: یه روز خانواده ی ما با چند تا از دوستای خانوادگیمون رفته بودیم باغ یکیشون
اون موقع من تازه کنکور داده بودم داشتم بایکی از خانم ها درباره ی کنکور حرف می زدیم اونم آخرش گفت که انشاالله شیرینیتو بخوریم منم همچین موضع گرفتم که حالا برام زوده و من قصد ازدواج ندارم و ... که نگو
همینطور که داشتم سخنرانی می کردم دیدم خانمه متعجب به من نگاه می کنه بعدشم یه لبخند زد و گفت منظورم شیرینی قبولی از دانشگاهته
حالا منو بگو انگار برق سه فاز بهم وصل کردن اینقدر خجالت کشیدم که نگو...
آخه شانس من ضایع گیم به همین جا ختم نشد بعدش که بادوستم رفتیم یه قسمت دیگه ی باغ من داشتم این خیط کاشتنمو با آب و تاب براش تعریف می کردم که یهو برگشتم دیدم همون خانمه با با یکی دوتا دیگه از خانم ها پشت سرمونن
دیگه نمی دونید از شدت خجالت می خواستم با پای پیاده از باغ فرار کنم تا آخر مهمونی هم دیگه خیلی کمتر حرف زدم تا نکنه یه دست گل دیگه به اب بدم.

maeedeh: اعتراف میکنم روز های اولی که عینکی شده بودم شبا با عینک میخوابیدم فکر میکردم اینجوری خواب رو واضح تر میبینم....

سحرناز: من چون موهام تقریبا تا پایین کمرمه همیشه میبافمشون یه روز برای اولین بار خبر مرگم تو دانشگاه کفش پاشنه دار پوشیدم که مثلا با پرستیژ بشم تلک تلک راه میرفتم یهو دوستم (با نقشه قبلی) از پشت دسی کرد تو مقنعه ام با فشار شدید گیس موهامو کشید و پرید اون ور منم در کسری از ثانیه تعادلم به هم خورد از پشت خوردم به یکی از پسرای با کلاس و خوش تیپ کلاسمون اون بدبخت هم تعادلش به هم خورد با هم افتادیم کف راهرو چشمتون روز بد نبینه یهو کل دانشگاه منفجر شد ...........خلاصه حراست اومد و 1ساعت قسم خوردیم که اتفاقی بود کلی دوستم رو لعن و نفرین کردم دیگه شایعه شد که من بدبخت با اون پسره سر و سری دارم ......تا اینکه الان حدود 5 ماهه عقد کردیم دوستم هر وقت منو میبینه میگه صدقه سر من شوهر گیرت اومدا

sara: پدر یکی از دوستام قبل از عید امسال فوت کرد. یه مغازه cd فروشی دارن که حالا برادرهای دوستم اون رو اداره می کنن . من هم چند روز پیش برا خرید به اونجا رفته بودم روی جلد اکثر cd ها عکس خواننده ها بود من هم با دقت داشتم cdها رو نگاه می کردم یه دفعه دیدم چقدر عکس یکی از خواننده ها شبیه پدر دوستمه . من هم گفتم خدا رحمت کنه پدرتون رو چقدر این خواننده شبیه پدرتونه . که دیدم همه غش کردن از خنده بعد برادر دوستم گفتم این عکس بابامونه قاب کردیم گذاشتیم تو معازه که همیشه به یادش باشیم .
و شما تصور کنید قیافه خجالت زده منو....

بابک: چند وقت پیش با هواپیما سفری داشتم به یکی از شهرستانها موقع پیاده شدن جزء نفرات اول بودم و اتفاقاً خانم جوانی جلوتر از من بود همین که به انتهای پالکان رسیدیم راهشو کج کرد و رفت به سمت زیر هواپیما که پس از تذکر مامور حراست که خانم کجا داری میری ایشان با حالت طلبکارانه جواب دادند که " خوب می خوام برم ساکمو بگیرم دیگه " بعد از اینکه مامور به ایشان گفت " خانم مگه این اتوبوسه شما باید برید داخل سالن ساکتونه تحویل بگیرید " نمی دونید بنده خدا چقدر خجالت کشید

می گل: منم اعتراف می کنم انوقتا که تو سن دبستان بودم،یه روز با مادربزرگم رفته بودم بیرون و یکی از فامیلارو تو کوچه دیدیم. از قضا چشم اون آقا انحراف داشته و من نه تا اون موقع دیده بودم و نه می دونستم که انحراف چشم چه جوریه!!! خلاصه اون آقا با مادربزرگم سلام و علیک می کرد و به پشت سر ما نگاه می کرد. و من همش به پشت سرم نگاه می کردم و چیزی نمیدیدم ... تو فکر این بودم که چرا اون آقا اینقدر به پشت سر ما نگاه می کنه!!! وقتی شاخ در آوردم که اون آقا دست کشید رو سرم و بهم گفت خوبی گلم ؟ و همچنان به پشت سرم نگاه می کرد!!! قیافه متعجب من دیدنی بود که چرا با من حرف می زنه اما به پشت سرم نگاه می کنه؟؟؟؟!!! راستش یه جوارایی هم ترسیده بودم... فکر می کردم از جن هاست!!!!

خودم: منم اعتراف میکنم با دوستام رفته بودیم بازار رضا (همون کویتیا تو 15 خرداد؛ احتمالا بچه تهرانیا واسه یه بارم که شده اونجا رفتن.) ته یکی از راهروهاش یه آینه داره، من داشتم با دوستام حرف میزدم و مغازه هارو هم میدیدم، اونجام شلوغ بود. همین که مشغول صحبت بودمو عقبکی راه میرفتمو با دوستم حرف میزدم یهو خوردم به این آینه هه و سریع برگشتم از خودم معذرت خواهی کردم، تازه بازم نفهمیدم آینه س تا اینکه دیدم دوستام کف زمینن تازه دو زاریم افتاد.

ارتمیس: اعتراف میکنم 4 ساله پیش دوم دبیرستان که بودم زبان فارسی داشتیم با اقای علیزاده.داشت جزوه میگقت منم داشتم مینوشتم یهو پاکنم افتاد رو پام چون سنگین بود فکر کردم مارمولکه .منم که از مارمولک خیلی میترسیدم جیغ زدم و دسته صندلی رو زدم بالا و دوییدم طرف در.بچه ها هم بدونه اینکه بدونن جریان چیه یا جیغ از کلاس اومدن بیرون.جالب اینجا بود که چون همه بچه ها صندلی ها رو پرت کرده بودن یکی از بچه ها بینشون گیر کرده بود و داشت بال بال میزد که بیاد بیرون.خلاصه معلمای کلاسای دیگه هم ریختن تو کلاس ما.فقط شانس اوردم که چون طبقه بالا بودیم مدیر بد اخلاقمون نفهمید.خلاصه تا یه هفته با بچه ها از این موضوع میخندیدیم.

مهیار از بناب: یه بار با بچه ها رفته بودیم مسافرت بعد نصف شب خوابم نمیبرد اومدم یه چنتا اس ام اس به دوستام بدم نصفه شبی بد خوابشون کنم یهو اس ام اس اب خوردی افتابه رو کجا گذاشتیو واسه بابام فرستادم تا اومدم گوشیو خاموش کنم که نره دیدم رفت بعد 6?5 صبح دیدم یریز داره گوشیم زنگ میخوره منم تو خواب بیداری یهو دیدم شماره بابامه سریع گوشیو برداشتم دیدم بابام داره میگه دلم نیومد بزارم تشنه بخوابی بیدارت کردم بگم افتابه رو کجا گذاشتم




موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - شنبه 91 دی 24 :: 11:43 صبح

خبرگزاری ایلنا: استاندار کهکیلویه و بویراحمد از شهردار یاسوج خواست تا از دادن مجوز به ساختمان‌های در دست ساخت این شهر که آشپزخانه اوپن (OPEN) در آنها طراحی شده است، خودداری کند.

«سید حسین صابری» که در نشست بررسی حقوق شهروندی در استان کهکیلویه و بویراحمد با عنوان حجاب و عفاف سخن می‌گفت، با انتقاد از عدم رعایت معماری اسلامی در طراحی آشپزخانه‌ها در استان گفت: چرا شهرداری نقشه‌هایی را که آشپزخانه اوپن در آن دیده شده است، تایید می‌کند؟
 
وی همچنین درخواست کرد شهرداری به پروانه ساختمان‌هایی که اصول اسلامی را رعایت می‌کنند، تخفیف بدهد.

 

اون سر دنیا فضا پیما هوا میکنن ما داریم چی کارا میکنیم




موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - شنبه 91 دی 24 :: 11:39 صبح

خبرآنلاین: کمتر از دو هفته از سال 2013 میلادی می گذرد. سال گذشته اقتصاد کشورهای اروپایی و امریکا وضعیت چندان خوبی نداشت و با بحران مواجه بود.

 از این رو نشریه نیوجاب نیویو برای کسانی که قصد تحصیل در دانشگاه را دارند رشته هایی پیشنهاد کرده که می تواند در بازار کار پولساز باشد.

 قبولی در این رشته‌ها چندان سخت نیست و آینده شغلی خوبی نیز در انتظار دانشجویانش وجود دارد.


فهرست این رشته‌ها در پی می‌آید: 

ردیف

نام رشته

توضیح

1

حسابداری

بنابر اعلام اداره کار ایالات متحده فارغ‌التحصیلان مقطع کارشناسی در رشته حسابداری، بسیار مورد توجه هستند.

2

مدیریت

کارخانجات و شرکت‌ها همیشه به دنبال کشف و استخدام استعدادهای متخصص در امر مدیریت هستند، چرا که بسیاری از شرکت‌ها به دنبال راهکارهایی جهت کنترل هزینه‌های خود در نتیجه افزایش بازدهی هستند.

3

علوم کاپیوتر

رشته‌های مرتبط با کامپیوتر نیز در 2013 بازار بسیار خوبی دارند و به دلیل ارتباط با حرفه‌های خاص و نیاز به مهارت‌های منحصر به فرد همیشه مورد توجه هستند.

4

علوم ارتباطات

این رشته در راستای رشد روزافزون شبکه‌های تلویزیونی و اینترنتی بسیار مورد تقاضا است. در حقیقت مادامی که ارتباطات در دنیا ادامه دارد تقاضا در این رشته نیز ادامه خواهد یافت.

5

طراحی گرافیک

انتخاب این رشته در سال جدید تحصیلی از این لحاظ ارزشمند است که مسایل بسیاری در اینترنت وجود دارند که بایستی به آنها رنگ و لعاب بخشید تا سبب گرایش بصری افراد شوند. پیش‌بینی می‌شود تقاضا برای این رشته حد فاصل سال‌های 2010 تا 2020 با رشد 61 درصدی مواجه شود؛ این مشاغل شامل طراحی‌ سیستم‌های کامپیوتری و سایر رشته‌های مرتبط با آن می‌شود.

6

مهندسی مکانیک

مهم‌ترین دلیل مورد اقبال بودن این رشته، توجه شرکت‌ها و کارخانجات و به بهبود کیفیت تولیداتشان است. دلیل عمده دیگر نیز رشد و توسعه در زمینه انرژی خورشیدی است و مشاغل در این رابطه نیز همیشه به دنبال تامین نیازها و خواسته‌های مردم هستند. بدیهی است افرادی که اطلاعات به روز در زمینه فن‌آوری‌های روز را دارند با چشم‌انداز بهتر شغلی روبرو خواهند بود.

7

مهندسی نفت

از آنجایی که در حال حاضر جهان با کمبود سوخت مواجه‌ است، دانشگاه‌ها در تربیت آنی و کافی فارغ‌التحصیلان این رشته با محدودیت زمانی مواجه هستند. در همین رابطه اداره کار ایالات متحده اعلام داشته است که برای هر یک از پروژه‌های حفاری نیاز به مهندسان بیشتری دارند چرا که فرآیند حفاری نفت بسیار پیچیده‌تر شده است.




موضوع مطلب :

یادداشت ثابت - شنبه 91 دی 24 :: 11:37 صبح
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
لوگو
من پسری هستم فوق العاده فعال.پر انرژی و سعی میکنم خاکی باشم.دوست دارم همه رو از خودم راضی نگه دارم.دوستون دارم هم وطنای من
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 51
  • بازدید دیروز: 56
  • کل بازدیدها: 380005
به سایت ما خوش آمدید
نام و نام خانوادگی      
آدرس ایمیل      
کلیه حقوق این وبلاگ برای حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم محفوظ است