پیامک بزنید

پیامک های خودرا در وبلاگ ما به نمایش بگذارید...

هر 5 پیامک ارسالی 1 پیامک رایگان از طرف ما به شماره دلخواهتان..

پیام های خودرا به همراه نام یا نام مستعار به شماره 47 36 975 0938 ارسال نمایید و در کمتر از 24 ساعت بر روی وبلاگ مشاهده کنید.

منتظر پیامک های شما هستیم.

نکته:3 شماره میانی همراهتان برای نمایش در وبلاگ پنهان خواهند شد.در صورت تمایل به نمایش آن یا عدم نمایش آن ما را در جریان بگذارید.

...................................................................................

از ظرف: سعید

...................................................................................

از طرف:بهزاد

................................................................................

 نصف درآمدمان را صرف خرید لباس میکنیم.درحالی که  همیشه شیرین ترین لحظاتمان را لخت هستیم...!

(دکتر علی شریعتی در سفر به آنکارا برای اونکارا)

از طرف :محمد جان

8821***0936

www.mardum.mihanblog.com

.............................................................................................................

بچه که بودیم هرکی از راه میرسید میگفت :دودولتو بخورم الهی!

نمیدونم چرا الان انقد متقاضی کم شده؟ چرا مسئولین رسیدگی نمیکنن؟

ازطرف :محمد جان

8821***0936

www.mardum.mihanblog.com

...........................................................................................................

0.ایمیل= رایانامه = email
1. آباژور=نورتاب = (.abat-jour(fr
2. آبونه =مشترک = (.abonne(fr
3. آپارتمان= کاشانه = (.appartement(fr
4. آبْ تودِیْت = روزآمد= (.up to date(en
5. آتلیه= کارگاه = (.atelier(fr
6. آرشیو= بایگانی= (.archives(fr
7. آرم=نشانه= (.arm (en.).arme(fr
8. آسانسور=آسان بَر(برای حمل انسان)بالابَر (برای حمل بار) = (.ascenseur(fr
9. آسیستان=دستیار=(.assistant(fr


.....................

 از خوی جهان آمده ام من کردار
به که گویم که تو حقی و منم این پندار
.
از دل تعبیر این خواب ، منم آزرده ام
تو امینم بودی ، پس چرا جاخورده ام؟
.
من از چه گویم؟ از دل تنگم زاین آوارگی
از سراب خستگی ها از درون بی چارگی؟

..................................................................................

لحظه ای را در بیابید
که ابری بر سرش باران ببارد
چون طنین خنده ای در دل گلشن
همیشه رازی از غنچه بکارد

.....................................................................................

سری برگرداند و با غرور گفت : مرا بین که لولای گلویم خمیده
احترامم نمیگزاری؟؟؟
گفتم خمیدگی لولای گلوی تو میدانی چیست ؟؟؟
چیزی جز حماقت نیست.
من روبرویم تنها عمری میبینم که بر باد رفت و گلویی را خمیده کرد.
[بزرگی به عقل است نه به سن] ((مخ نوشته))....

............................................................................................

صحبتی شد که خدا بابِ نجاتی بفــرست/تلخیِ ذائقه را شاخه نباتی بفرست/.....می رسد با علم سبـز امامت بر دوش/از چه خاموش نشستی صلواتی بفرست.......(:
............................................................................................................

 آدم هـا می آینـد
زنـدگی می کننـد
می میـرنـد و می رونـد …
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه
آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد
و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری
در حالـی کـه زنــده ای …

...........................................................................................

نه چتر با خود داشتی
نه روزنامه
نه چمدان
...
عاشقت شدم!
از کجا باید می فهمیدم مسافری؟...
...........................................................................................

یادِ روزهای اول می افتم
روزهایی که دستانم در جیبم بود
و دست تو منتظرِ گرفتن
و من حواسم را پرت آسمان می کردم

................................................................................

رفتم کار پیدا کنم؛ گفتند:« سابقه کار می خواهیم »؛
رفتم سابقه کار جور کنم؛ گفتند:« باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم ».
دوباره رفتم کار کنم؛ گفتند: « باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم».
برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم کار کنم گفتند سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی ». گفتند:« برو جایی که سابقه کار نخواهد ».
رفتم جایی که سابقه کار نخواستند. گفتندباید متاهل باشی ». برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم:« رفتم جایی که سابقه کار نخواستند گفتند باید متاهل باشی ». گفتند:« باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی ». رفتم؛ گفتم:«باید کار داشته باشم تا متاهل بشوم». گفتند:« باید متاهل باشی تا به تو کار بدهیم ». برگشتم؛ رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم 

...............................

خنده ام میگیرد وقتی پس از مدتها بی خبری

بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری

میگویی دلم برایت تنگ است...!

یا مرا به بازی گرفته ای..

یا معنای واژه ات را خوب نمیدانی.....

دلتنگی ارزانی خودت..!

من دگر دلم را به خدا سپرده ام.

از طرف روشنک..

www.didarbaeshgh.parsiblog.com

..........................................................................